شخصی برای اولین بار یک کلم دید؛
اولین برگش را کند، زیر آن به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...
با خودش گفت : حتما یک چیز مهمی اینجاست که به این شکل کادوپیچش کردن...!
اما وقتی کم کم داشت به انتها می رسید و برگها تمام می شد متوجه شد که چیزی در داخل آن برگها پنهان نشده؛
بلکه کلم مجموعهای از این برگهاست...
داستان زندگی همه ما هم مثل همین کلم هست.
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم؛
چیزی آن سوی روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم...
و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم ، نه خوردنی بود نه پوشیدنی ، فقط دور ریختنی بود...
" زندگی؛ همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم "
تاریخ : دوشنبه 97/9/19 | 1:0 عصر | نویسنده : کتابدار: عاطفه کاظمی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.